اهمیت عشق
اهمیت عشق
روزی روزگاری ، تمامی احساسات و عواطف برای تفریح به جزیره ای رفتند.هوا خوب بود و همه در حال لذت بردن از طبیعت بودند.در این میان ناگهان اطلاع دادند طوفانی سهمگین در راه است و همه باید به سرعت جزیره را ترک کنند،عشق دوست نداشت تا سریع جزیره را ترک کند.اما هجوم ابرهای سیاه او را به فکر رفتن انداخت.ولی افسوس که هیچ قایقی در اطراف نبود.عشق با امید به دور و بر نگریست و منتظر کمک بود.در این لحظه کامیابی با یک قایق لوکس از مقابل عشق عبور کرد.عشق گفت:ای کامیابی!تو میتوانی مرا هم با خود ببری؟ کامیابی جواب داد:نه،داخل کشتی من پر از اجناس گران بها از جمله طلا و نقره است و جایی برای تو ندارم.مدتی بعد ،عشق پوچی را دید که با قایق زیبایی در حال فرار است.عشق باز هم فریاد زد:ای پوچی مرا با خود میبری؟ پوچی جواب داد که نه من تورا با خود نمی برم.تو با پاهای گلی خود قایق مرا کثیف میکنی.در این زمان افسردگی با قایقی رد شد،عشق باز هم از او طلب کمک کرد.افسردگی در جواب گفت:من نمیتوانم تو را با خود ببرم.من خیلی ناراحتم میخوام تنها باشم.پس از مدتی،خوشحالی با قایق خود در حال عبور بود.اما هرچه عشق فریاد زد او نشنید و به راه خود ادامه داد.عشق خسته و درمانده بر زمین نشست. در این میان ناگهان یک نفر او را صدا زد و گفت:عشق من تورا با خود میبرم.عشق از هویتش نپرسید،جستی زد و سوار قایق شد.هنگامی که آنها به مکانی امن رسیدند،عشق پرسید:تو کی هستی که مرا با خود بردی؟صاحب قایق گفت:من دانش هستم و چون فقط زمان به اهمیت و کارهای فوق العاده تو پی میبرد من تو را بردم.دانش ادامه داد : من در طول این مدت فهمیده ام که تو فقط میتوانی صلح و خوشحالی حقیقی در سراسر جهان را برقرار کنی.باید به این نکته توجه کرد که بسیاری از ما هنگامی که ثروتمند میشویم،عشق را از یاد میبریم و در هنگام اندوه هم همینطور.تکلیف پوچی هم معلوم است.سعی کن همین امروز عشق پیشه کنی.
ادامه مطلب